سیاست‌های خیابانی

Featured image
کتاب «سیاست‌های خیابانی» تحلیلی‌ست بر سیاست‌های عامه مردم، مردمی که فاقد قدرت نهادی هستند. آصف بیات در این کتاب به شرح تلاش و مبارزه مردم عادی برای بقا و بهبود وضعیت زندگی‌شان می‌پردازد و از سیاستی سخن به میان می‌آورد که به آن «پیشروی آرام مردم عادی» می‌گوید. منظور از پیشروی آرام مردم عادی، تلاش و کوشش همیشگی، روزمره و غالبا خاموش تهی‌دستان است که در برخی مقاطع تاریخی، حالت جمعی به خود گرفته است و منجربه مناقشه‌های بزرگ در جامعه شده است. به‌طور خلاصه، می‌توان مطالب کتاب را به سه بخش عمده تقسیم کرد: (۱) در بخش اول، که سه فصل ابتدای کتاب را دربر می‌گیرد، تعریفی از پیشروی آرام تهی‌دستان، موقعیت آنها در جامعه و نسبت آنها با فضای دوران انقلاب ۵۷ ارائه شده است، (۲) در بخش دوم که شامل فصل‌های چهار و پنج است، مساله محیط زندگی و مسکن تهی‌دستان مورد بررسی قرار گرفته است، و (۳) در بخش سوم و در فصل‌های شش و هفت، به مساله کار تهی‌دستان پرداخته شده است.

فصل اول: پیشروی آرام مردم عادی
این فصل با صحبت درباره مهاجرت مردم از روستاها به شهرها که از دهه ۱۳۳۰ آغاز شده بود شروع می‌شود. مردمی «غیررسمی» که به امید بهبود وضع زندگی‌شان یا حتی برای زنده‌ماندن مهاجرت کردند. در ادامه، کتاب مروری می‌کند بر شیوه مواجه این مردم با شرایط زندگی جدید، ساکن شدن‌شان در شهرها و تلاش‌شان برای امرار معاش‌ و اینکه چطور شرایط انقلاب ۵۷، فرصت بیشتری به گروه‌های فاقد امتیاز برای پیشروی داد. بلافاصله اما آصف بیات به‌طور صریح بیان می‌کند که قصد دارد تا مفهوم «انقلاب» (به عنوان عالی‌ترین نوع تغییر) را مورد بازبینی قرار دهد و این فرض که تغییر واقعی برای همه گروه‌های اجتماعی ضرورتا و انحصارا از طریق مبارزه سیاسی همگانی اتفاق می‌افتد را رد کند. به باور او، یک گفتار فراگیر (مانند انقلاب)، گونا‌گونی درک مردم از تغییر را نادیده می‌گیرد و او در این کتاب کوشیده است که یکی از صداهای سرکوب شده، یعنی صدای «گروه فاقد امتیاز شهری» را پوشش دهد.
آصف بیات در کتاب از اصطلاح «پیشروی آرام مردم عادی» استفاده می‌کند که اشاره‌ای‌ست به یک پیشروی آرام، صبورانه، زمان‌دار و سرایت‌کننده مردم عادی به سوی مالکان و قدرتمندان، در جهت رهایی از دشواری‌ها و برای بهبود زندگی‌شان. عامل پیش‌برنده فعالیت‌ این گروه‌های فاقد امتیاز، «ضرورت بقا» و یک زندگی آبرومندانه‌ست که لزوما یک استراتژی آگاهانه در پس آن وجود ندارد. البته همان‌طور که بیات اشاره می‌کند، این نوع حرکت، با «انقلاب انفعالی» گرامشی متفاوت است، چرا که در انقلاب انفعالی، اقتدار دولت هدف گرفته می‌شود، چیزی که لزوما در پیشروی آرام مردم عادی وجود ندارد. اما از طرفی باید اشاره کرد که این حرکت جمعی آرام، هرگاه دستاوردهای بزرگی برای عاملین‌شان در پی داشته باشد، سرانجام آنها را رودرروی دولت قرار می‌دهد. کتاب، دو هدف اصلی‌ برای مردمی که در پیشروی آرام شرکت دارند در نظر می‌گیرد: (۱) توزیع مجدد امکانات و فرصت‌ها که برای مثال در شکل به‌دست آوردن غیرقانونی و مستقیم موارد مصرف جمعی و فضاهای عمومی نمود پیدا می‌کند و (۲) کسب استقلال داخلی (فرهنگی و سیاسی) از مقررات، نهادها، و نظام‌های اعمال‌شده از طرف دولت.
در راستای دست‌یافتن به این اهداف، بیات به اصطلاح «سیاست‌های خیابانی» اشاره می‌کند که عبارتند از مجموعه‌ای از مناقشه‌ها بین یک حرکت توده‌ای و مقامات مسئول که به طور دوره‌ای در فضای فیزیکی-اجتماعی «خیابان» بروز می‌کند. از دلایل تبدیل شدن خیابان به عنوان بستری برای اعمال قدرت تهی‌دستان می‌توان به امکان شکل گرفتن «شبکه انفعالی» در بین استفاده‌کنندگان اماکن عمومی اشاره کرد. منظور از «شبکه انفعالی»، شبکه‌ای متشکل از عناصر «منفردِ» دارای موقعیت یکسان است که از طریق یک فضای مشترک گرد هم می‌آیند (مانند دور هم جمع شدن دست‌فروشان یک خیابان برای بحث در مورد مشکلات‌شان). وقتی که اجزای منفرد یک شبکه منفعل، دستاوردهای‌شان مورد تهدید قرار گیرد، شبکه انفعالی بین آنها، به‌طور خودبخود، به یک شبکه فعال و عمل جمعی منتهی می‌شود. کوتاه سخن اینکه، شبکه انفعالی، عنصر ذاتی زندگی خیابانی و کوچه‌پس‌کوچه‌هاست که همکاری دائمی بین فعالین منفرد را در زمانی که چیزی رفاه و آسایش‌شان را مورد تهدید قرار دهد، تضمین می‌کند.

فصل دوم: ترسیم موقعیت تهی‌دستان جدید
این فصل از کتاب با تمرکز بر شهر تهران، سعی در بازشناسی وجوه اصلی «تهی‌دستان» جدید، یعنی ریشه‌های اصلی آنها، تعدادشان، شرایط اقتصادی، زیستگاهی و وضعیت مسکن‌شان دارد. به بیان کتاب، مفهوم «تهی‌دست» یک مفهوم اقتصادی نیست، بلکه هویتی فرهنگی و اجتماعی‌ست. اعضای این گروه به دلیل درآمد پایین، مهارت پایین و جایگاه پایین اجتماعی و شرایط ناامن‌شان شناسایی می‌شوند. به اعضای این گروه در کتاب با عناوینی مانند «تهی‌دستان شهری» و «گروه‌های فاقد امتیاز» نیز اشاره می‌شود. آصف بیات ریشه گسترش جمعیت گروه‌های شهری جدید فاقد امتیاز را سیاست‌های مدرنیزاسیون رضا شاه و محمدرضا شاه می‌داند. بیات اشاره می‌کند که پیش از پدیده مدرنیزاسیون، مردم تهی‌دست وجود داشتند، اما تهی‌دستان جدید حاصل نظام طبقه‌سازی شده مدرن هستند.
پیش از مدرنیزاسیون، مفهوم «محله» جایگاه مهمی در روابط اجتماعی داشت، ثروتمندان و تهی‌دستان و افراد طبقه متوسط عموما در کنار هم زندگی می‌کردند و اختلاط اجتماعی داشتند، در مورد امور روزمره با هم همکاری داشتند و دارای ویژگی‌های فرهنگی و باورهای مذهبی مشترک بودند. اما از اویل قرن بیستم، این لایه‌بندی سنتی کم‌کم جایش را «ساختار طبقاتی دوگانه» داد. از دهه ۱۳۲۰ که برنامه‌ریزی شهری کار خود را آغاز کرد، نظام محله‌ای سابق جایش را به یک الگوی طراحی‌شده منطقه‌ای داد که عمدتا بر نوعی جداسازی طبقاتی متکی بود و گروه‌های کم‌درآمد معمولا در طرح‌های جامع شهری نادیده گرفته می‌شدند. در نتیجه، تهی‌دستان که از پس هزینه‌های اسکان برنمی‌آمدند به این سو سوق داده شدند که سرپناه‌شان را به شکل غیررسمی و در خارج از محدوده شهر بنا کنند و به این ترتیب محلاتی مانند مفت‌آباد، زوآباد، حصیرآباد، و حلبی‌آباد شکل گرفتند.

فصل سوم: گروه‌های فاقد امتیاز و انقلاب اسلامی
این فصل سعی دارد تا نشان دهد تهی‌دستان شهری به هیچ‌وجه «انقلابی» (به معنی خواهان ایجاد تغییر در ساختار قدرت موجود) نبوده‌اند و حتی تا روزهای پایانی انقلاب ۵۷ در حاشیه قرار داشتند. اما این در حاشیه بودن، به معنی منفعل بودن آنها نبود، بلکه آنها در فرایندی موازی با انقلاب، مبارزه‌ای در جهت ایجاد تغییر در زندگی خود و جامعه مستقل‌شان پیش گرفته بودند. در جریان انقلاب، هم گروه‌های غیردینی و هم دینی، طبقه پایین جامعه را نادیده گرفته بودند و توجه‌شان بیشتر روی آموزش سیاسی و فکری گروه‌های تحصیل‌کرده جوان (به خصوص دانشجوها) متمرکز بود و واژه «مستضعفین» تنها در اوج انقلاب و از آبان ۵۷ وارد سخنرانی‌ها شد و روحانیون اغلب بعد از انقلاب توجه‌شان به این طبقه جلب شد. سه دلیل عمده برای این توجه می‌شد در نظر گرفت (۱) طبقه فرودست پایگاه اجتماعی محکمی برای رژیم نوپا می‌توانست باشد، (۲) رادیکالیسم طبقه فرودست پس از انقلاب، روحانیون را وادار کرد که زبان رادیکالی را اتخاد کنند، و (۳) تاکید روحانیون روی مستضعفین می‌توانست چپ‌ها را خلع‌سلاح کند.
اما سوال اساسی این است که چرا تهی‌دستان و حاشیه‌نشینان از فرایند انقلاب دور ماندند؟ به گفته آصف بیات، تهی‌دستی، بی‌عدالتی و ظلم به تنهایی دلایل کافی برای عمل سیاسی ضددولتی فراهم نمی‌آورند. اما برای پاسخ به درحاشیه ماندن فرودستان باید به این نکات توجه داشت: تهی‌دستان چه درکی از ظلمی که به آنها می‌رود دارند؟ چه کسی را مقصر وضع خود می‌دانند؟ و چه مکانیزم‌هایی برای مقابله با آن برمی‌گزینند؟ می‌توان گفت که میل به بقا و انعطاف‌پذیری در مقابل سختی‌ها، انگیزه اصلی تهی‌دستان برای عمل بود که این اعمال، لزوما هم‌سو با خواسته انقلابیون نبود. اگر چه در اکثر مواقع اقدام تهی‌دستان به صورت فردی و خاموش است، اما این اقدامات آرام می‌تواند به نتایج جمعی پرسروصدا تبدیل شود.
در ادامه، کتاب به تعدادی از این پیشروی‌ها اشاره می‌کند. برای مثال، هنگامی که ساکنین سکونت‌گاه حلبی‌آباد درخواست‌شان برای خدمات عمومی به جایی نرسید، برق‌شان را از کابل‌های برق اطراف ‌گرفتند، آب را لوله‌های اصلی خیابان به خانه ‌کشیدند و گاهی قلمرو خصوصی‌شان را تا فضاهای عمومی کوچه و پس‌کوچه توسعه ‌دادند. این افراد، این فعالیت‌ها را به‌هیچ‌وجه سیاسی نمی‌دانستند و آنها را شیوه‌های طبیعی برای بقا و بهبود زندگی می‌دانستند. اما این پیشروی‌ها، باعث رودررویی آنها و دولت می‌شد و راه‌حل دولت در این شرایط، عموما از بین بردن این جوامع غیرقانونی بود. موج اقدام علیه خانه‌سازی‌های غیرقانونی از سال ۵۳ آغاز و در سال ۵۷ به اوج رسید، که این اقدامات با تظاهرات و شورش‌های خیابانی مواجه ‌شد. از طرفی با این اقدامات دولت، توجه طبقه فرودست به تصرف زمین در حواشی شهرها جلب شد. آنها زمین‌هایی را تصرف کردند و هر کس برای خود قطعه زمینی در نظر گرفت. در اواخر دوره رژیم شاه، جوانان، تجربه انقلاب را به محلات پایین جامعه بردند و «تعاونی اسلامی مصرف‌کنندگان» و «شوراهای محلات» برپا کردند. هدف از تعاونی‌ها، تامین کالا در بازار بود تا به این طریق قیمت کالاها را پایین نگه دارد و هدف از شوراهای محلات، پاسخ به ضرورت‌های اقتصادی و مدنی مردم بود.

فصل چهارم: شورش مسکن (اشغال خانه‌ها و هتل‌ها در سال‌های ۵۷-۵۹)
این فصل به بررسی پیشروی آرام تهی‌دستان بعد از انقلاب می‌پردازد. هر چند که این جنبش از چندین دهه قبل از انقلاب آغاز شده بود، اما انقلاب اسلامی، شکل و ساختار فعالیت‌های تهی‌دستان را تغییر داد. بعد از انقلاب ۵۷، قدرت مرکزی فروپاشیده بود و فضای به وجود آمده، این فرصت را در اختیار حاشیه‌نشینان قرار داد که «جنبش تصرف‌کنندگان املاک» را برپا کنند. تنها چند روز بعد از انقلاب، خیمه‌نشینان جنوب تهران تهدید کردند که اگر رژیم، خانه‌ای برای آنها فراهم نکند، آنها آپارتمان‌های خالی را اشغال می‌کنند. با توجه اینکه آنها جوابی نگرفتند، حدود ۳۰۰۰ نفر از آنها بلوک‌های آپارتمان‌های دولت‌آباد در جنوب تهران را تصرف کردند و در روزها و هفته‌های آینده، هزاران خانواده بی‌خانمان، اجاره‌نشینان تهی‌دست و دانشجویان به آنها پیوستند. حمله به خانه‌ها اکثرا به صورت جمعی انجام می‌شد و از سوی گروه‌های چپ‌گرا و اسلامی پشتیبانی می‌شد. علاوه بر خانه‌ها، بسیاری از هتل‌های لوکس نیز اشغال شدند که در اکثر موارد دانشجویان رهبری حرکت را در دست داشتند. برای مثال در سال ۵۸، دانشجویانی که از داشتن خوابگاه محروم بودند و اکثرا چپ‌گرا بودند، هتل‌های اینترنشنال، رویال گاردن، امپریال، سینا و چند هتل دیگر را اشغال کردند.
علاوه بر دانشجویان، گروه‌های اسلامی رادیکال نقش اساسی در تصرف خانه‌ها و هتل‌ها بازی می‌کردند. این گروه‌های اسلامی تحت سرپرستی افرادی چون آیت‌الله بهشتی، شیخ محمد کروبی، و هادی خسروشاهی بودند. این گروه‌های اسلامی، علاوه بر کسب حمایت توده‌ای نیز در تلاش بر تضعیف دولت موقت بودند. اشغال ساختمان‌های مسکونی، اما مدتی بعد از انقلاب، تبدیل به جدی‌ترین بحران دولت شد، چرا که آنها را در بین دو تهدید هرج‌ومرج و از دست دادن مشروعیت به عنوان حامی مستضعفان قرار داده بود. «بنیاد مسکن» با پشتیبانی روحانیانی نظیر بهشتی، کروبی و خسروشاهی این تصرف‌ها را تشویق می‌کردند و در مقابل، دولت موقت مخالف این عمل بود. در نتیجه، در دو سال اول انقلاب، پاسخ مقامات به این تصرف‌ها فاقد هرگونه تمرکز بود. اما در ادامه، دولت و نیروهای انتظامی از روش‌های مختلفی برای مقابله با این رویداد استفاده کردند، از هشدارهای کلامی، تا استفاده از احکام مذهبی و تا حملات مسلحانه. در حالی‌که فعالیت‌های تصرف‌گرایانه توسط دانشجویان، یک عمل اعتراضی برای وادار کردن دولت برای حل مساله مسکن بود، اما تصرف خانه‌ها برای تهی‌دستان راهی برای ادامه بقا، بهبود وضعیت زندگی و بهره‌برداری از فرصت‌ها بود. مبانی ایدئولوژیک توجیه‌گر اقدامات دانشجویان بود، اما ضرورت بقا، ضامن اقدام تهی‌دستان بود.

فصل پنجم: سیاست کوچه پس‌کوچه‌ها (تصرف‌کنندگان املاک و دولت)
بعد از انقلاب، سه عامل، مساله مسکن را در ایران بحرانی‌تر کرد، که عبارت بودند از (۱) سرازیرشدن آوارگان جنگی به شهرها، (۲) ورود پناهندگان افغانستانی به ایران، و (۳) مهاجرت روستاییان به شهرها. اما کتاب، در این فصل به این نکته می‌پردازد که تهی‌دستان در سال‌های پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که اعمال رادیکال و مستقیم (مانند تصرف خانه‌ها و هتل‌ها) راه‌حل پایداری نیست و تنها در شرایط خاص عمل می‌کند، در نتیجه بسیاری از آنها به استراتژی‌های جایگزین روی آوردند از جمله استقرار در زمین‌های خارج از شهرهای بزرگ و دور از چشمان نیروهای انتظامی. این شیوه محتاطانه به گروه‌های فاقد امتیاز اجازه می‌داد که از بار هزینه‌های بالا و کنترل دولت خلاص شوند و «محله»های‌شان را در حاشیه نفوذ دولت بنا کنند. به این‌ترییب حاشیه‌نشینی و زاغه‌نشینی رو به افزایش نهاد.
بعد از مستقرشدن در زمینی و پیدا کردن سرپناه، سایر نیازها باید برآورده می‌شد، از جمله آب، برق، فاضلاب، مدرسه، بهداری و فعالیت‌های فرهنگی. تهی‌دستان برای برآورده کردن این نیازها، عموما از ابتکارات خودیاری برای سازمان‌دهی یک مبارزه جمعی بهره می‌گرفتند. آنها در ابتدا سعی می‌کردند که با نوشتن عرض‌حال‌ها یا نامه‌های سرگشاده به مسئولان مشکلات خود را مطرح کنند و یا تحصن و تظاهرات کنند. اما اگر این روش‌ها نتیجه نمی‌بخشید، سعی می‌کردند با شیوه‌های ابتکاری نیازهای خود را مرتفع کنند، مثلا منازل‌شان را به لوله‌های اصلی آب خیابان و یا تیرک‌های برق وصل کنند. وقتی دولت با موج اشغال املاک و مصرف امکانات شهری بدون پرداخت بها مواجه شد، بهتر دید که آن سکونت‌گاه‌ها را به شهر ملحق کند تا هم آنها را کنترل کند و هم مصرف‌کنندگان را. در نتیجه بعضی از زمین‌های تصرف‌شده که تحت مالکیت سازمان اوقاف بود در عوض دریافت مقداری اجاره سالانه در دست ساکنانش باقی ماند. اما این رسمی شدن با خواست مردم برای داشتن استقلال عمل در تناقض بود، چرا که آنها را متعهد می‌کرد که تحت کنترل بوروکراسی قرار گیرند و برای مثال مالیات دهند و حق مصرف آب و برق پرداخت کنند.
در این فصل، آصف بیات سه حوزه اصلی برای مبارزه تصرف‌کنندگان املاک مطرح می‌کند که عبارتند از (۱) مقاومت نسبت به شرایط دشوار موجود و تمایل به داشتن زندگی بهتر، (۲) مبارزه برای بازتوزیع امکانات عمومی از جمله زمین‌ها و سرویس‌های شهری، و (۳) تلاش برای کسب استقلال داخلی بیشتر از دولت با تکیه برهنجارهای محلی به‌جای مقررات دولتی و همچنین تکیه بر نهادهای سنتی و قابل دسترس به‌جای ترتیبات رسمی و مدرن. این سه حورزه، مهم‌ترین نقاط کشمکش بین دولت و تهی‌دستان را تشکیل می‌داد.

فصل ششم: انقلابیون بی‌کار (جنبش بی‌کاران)
تمرکز دو فصل گذشته کتاب بر روی مساله مسکن و محیط زندگی مردم عادی بود و در این فصل و فصل آینده، کتاب به مساله تهی‌دستان از منظر محیط کار می‌پردازد. پیروزی انقلاب ۵۷ منجر به یک افزایش بی‌سابقه و ناگهانی بی‌کاری در کشور شد که ریشه آن را می‌توان در عواملی مانند متوقف شدن کار خیلی از کارخانه‌ها و شرکت‌ها (چه به علت ترک مدیران‌شان یا اعتصاب پرسنل‌شان) پیدا کرد. آصف بیات در این فصل سعی کرده تا نشان دهد که چگونه مردم عادی بی‌کار شده از کار، با استفاده از موقعیت ایجاد شده بعد از انقلاب، «جنبش بی‌کاران» را به وجود آوردند که در پی یک عمل جمعی برای خود کار و امرار معاش فراهم کنند.
اولین نشانه‌های آغاز اقدام جمعی بی‌کاران را می‌توان در شکل‌گیری «سندیکای کارگران پروژه‌ای بی‌کار آبادان» دید. سندیکایی که بعد از اعتصاب ۱۳۰۰۰ کارگر فصلی یا قراردادی در آبادان به وجود آمد. در ادامه کتاب مروری بر مبارزات تهران می‌کند که با تجمع گروهی از کارگران بی‌کار شده در وزارت کار در اسفند ۵۷ آغاز شد. در مقابل این تجمعات، دولت طرحی برای پرداخت «وام بی‌کاری» به کارگران برای مدت شش ماه در نظر گرفت که با مخالفت کارگران مواجه شد. مهم‌ترین خواسته کارگران بی‌کار شده در آن دوران تغییر «وام بی‌کاری» به «حق بی‌کاری» بود. در این بین می‌توان به نقش نیروهای چپ در رادیکال کردن تقاضای کارگران اشاره کرد که همین پشتیبانی توسط نیروهای چپ، مانع مهمی در پذیرفته شدن تقاضای کارگران از طرف دولت بود. در نهایت، در دوران عید نوروز، با حمله نیروهای انتظامی تجمع کارگران به هم خورد و سرانجام مساله «وام بی‌کاری» توسط کارگران پذیرفته شد. اما در این بین، کارگران به دستاورد مهمی هم رسیدند که تاسیس «خانه کارگر» و به رسمیت شناخته شدن آن بود.
هر چند که توافق صورت‌گرفته، اعتصاب کارگران را خاتمه داد، اما نتوانست مانع اقدامات اعتراضی بعدی شود. در ادامه، کتاب مروری بر بعضی از این اعتصابات و تجمعات می‌کند، برای مثال تجمعات خرم‌آباد، تبریز و کرمانشاه. همانطور که کتاب اشاره می‌کند در پنج ماه نخست پس از انقلاب، ۸۶ حرکت جمعی کارگری در اعتراض به بی‌کار شدن یا بسته شدن کارخانه‌ها شکل گرفت که در این میان می‌توان به تجمع ۱۱ اردیبهشت ۵۸ به عنوان یکی از نقاط برجسته این تجمعات اشاره کرد. در این تجمع حدود ۵۰۰هزار نفر در تهران و تعداد بیشتر در شهرهای دیگر راهپیمایی کردند. این تجمع از سوی شورای هماهنگی روز اول ماه می (روز کارگر) سازماندهی شد که متشکل از گروه‌های متعدد سوسیالیستی و کارگری بود.
اما جنبش بی‌کاران با همان سرعتی که متولد شده بود، با همان سرعت هم دچار مرگ و پریشانی شد. عوامل بسیاری در این امر دخیل بودند که بعضی از آنها عبارت بودند از (۱) تشدید فشارهای سیاسی (به‌طور مشخص از طرف نیروهای شبه‌نظامی طرفدار دولت علیه جنبش)، (۲) مناقشه درونی رهبران جنبش (برای مثال فعالان مسلمان تمایل به رسیدن به دستاوردهای سریع و کوتاه‌مدت داشتند، در حالیکه فعالان چپ اصرار به مبارزات طولانی‌مدت داشتند) و (۳) کم‌رنگ شدن و از بین رفتن پیش‌آمدها و حوادثی که تولد جنبش را تسریع کرده بود (برای مثال از سر گرفته شدن کار در بعضی از کارخانه‌ها و برگشت بعضی از کارگران به کار). هر چند که جنبش بی‌کاران به مرور از بین رفت، اما همچنان هزاران بی‌کار باقی‌مانده نتوانستند برای خود کاری بیابند و خیلی از آنها به «کارهای خیابانی» روی آوردند. به عبارتی جنبش بی‌کاران پایان گرفت، اما سیاست‌های خیابانی ادامه پیدا کرد. این سیاست از حوزه بی‌کاران به «کارگران خیابانی» و به‌طور خاص به «دست‌فروشان» خیابانی انتقال پیدا کرد.

فصل هفتم: شورشیان خیابان (سیاست‌های دست‌فروشی)
نه جنبش بی‌کاران و نه تلاش‌های دولت جدید نتوانست مشکل بی‌کاری ایجاد شده بعد از پیروزی انقلاب را رفع کند و هر سال بر تعداد بی‌کاران افزوده می‌شد. علارغم این رشد، هیچ‌گونه جنبش اعتراضی جدیدی بعد از سال ۵۸ صورت نگرفت. فضای اجتماعی-سیاسی سال ۵۷-۵۸ تغییر کرده بود و اکثر رهبران جنبش بی‌کاران به کار برگشته بودند و علاوه بر این، محدودیت‌های سیاسی هم به کاستن قدرت بسیج مستقل مردمی ‌افزوده شده بود. در نتیجه، بی‌کاران به استراتژی فردی و پیشروی آرام متوسل شدند و اکثرا در زمینه کارهای موقتی و فصلی فرصت‌هایی به دست آوردند و به کارهایی نظیر دکه‌داری، دست‌فروشی، بساطی و چرخی پرداختند. آصف بیات در این فصل، به مساله دست‌فروشان، نه به عنوان یک محصول نامترقبه تغییرات اقتصادی، بلکه به‌عنوان یک عامل تغییر اجتماعی می‌پردازد. مقامات اکثرا به «دست‌فروشی» به‌مثابه نوعی معضل اجتماعی می‌نگرند و به‌ندرت آن را به عنوان راه‌حل ممکن برای برخی نارسایی‌های اقتصادی و اجتماعی به حساب می‌آورند. از طرفی، خیلی از طرفداران دست‌فروشان، بیشتر از منظر دل‌سوزانه به آنها توجه دارند و آنها را آدم‌های فاقد قدرت و بیچاره در نظر می‌گیرند. اما همه این دیدگاه‌ها در یک چیز مشترک‌ند و آن اینکه همگی وجود هرگونه شخصیت اجتماعی برای کارگران خیابانی را انکار می‌کنند.
هر چند که دست‌فروشی از سال‌های قبل از انقلاب وجود داشت، اما دوره بعد از انقلاب، تغییرات جدیدی را در دست‌فروشی ایجاد کرد و علاوه بر رشد سریع آنها، شکل‌های جدیدی از دست‌فروشی سیاسی را نیز به وجود آمد. بین بهمن ۵۷ تا اواسط سال ۶۰، دست‌فروشی سیاسی چشم‌گیرترین نوع این فعالیت بود. تحصیل‌کرده‌های جوان که اکثرا از هواداران گروه‌های سیاسی مخالف رژیم بودند، کالاهای فرهنگی مانند کتاب، روزنامه و نوار کاست را به مشتریان می‌دادند. علارغم حضور چشم‌گیر دست‌فروشان سیاسی، حضور آنها پدیده‌ای زودگذر بود و عمر کوتاهی داشت. اما برخلاف آنها، به تعداد دست‌فروشان معمولی روزبه‌روز افزوده می‌شد. دست‌فروشان معمولی اغلب به صورت آرام و فردی به کارشان می‌پرداختند، چون آن را یک راه برای تدام حیات‌شان می‌دانستند.
سه عامل را می‌توان دلیل رشد عظیم دست‌فروشی بعد از انقلاب دانست: (۱) بی‌کاری، (۲) امکان کسب درآمد بیشتر، و (۳) مستقل ماندن از مقررات و نهادها. با توسعه دست‌فروشی، سه حوزه اشغال شهری، فضای فیزیکی، و فضای اجتماعی شهری، به محل منازعه و مناقشه بین دست‌فروشان و دولت تبدیل شد. مقامات رسمی، کار خیابانی را به‌عنوان «بیماری اجتماعی» و «شغل کاذب» تلقی می‌کردند و دست‌فروشان را فرصت‌طلب، هم‌دست توطئه‌گران سیاسی، فراریان از خدمت سربازی و قاچاقچی معرفی می‌کردند. اما وجود دست‌فروشی تاثیر روشنی روی فضای شهری باقی می‌گذاشت. آنها با مشارکت مستقیم در بهره‌برداری، سازمان‌دهی و تغییر امکان عمومی، در استفاده از این فضاها دخالت می‌کردند. ولی چنین استفاده مشارکت‌جویانه با تمایل دولت به بهره‌برداری محدود از مکان عمومی برای استفاده انفعالی از آن در تناقض بود. در نتیجه دولت برای از میدان به‌درکردن دست‌فروش‌ها، به سازوکارهای نهادی، فشارهای اخلاقی، و خشونت روی آورد. در همین راستا، شهرداری تهران در سال ۶۲، «ستاد رفع سدمعبر» را تشکیل داد که متشکل از نمایندگان شهرداری مرکز، پلیس، کمیته‌های انقلاب، پلیس راهنمایی و چند گروه دیگر بود. اما دست‌فروشان، در مقابل به شیوه‌های مختلفی مقاومت کردند: تظاهرات راه انداختند، به اقدامات قانونی متوسل شدند، و وضع‌شان را از طریق مطبوعات به اطلاع عموم رساندند. اما در این بین «شبکه‌سازی انفعالی» به دست‌فروشان کمک می‌کرد تا در مقابل این تهاجمات سرپا بمانند. شبکه‌ای که به صورت آرام و خودبه‌خود بین افراد منفرد که منافع مشترک دارند به وجود می‌آید.
در سال ۷۱، زمانی که غلامحسین کرباسچی شهردار تهران شد برنامه ادغام را مطرح کرد که مکان‌هایی را در اختیار دست‌فروشان قرار دهند. به این ترتیب با گردآمدن دست‌فروشان در محل‌های مشخص، دولت می‌توانست بر کار آنها نظارت کند و مانع از توسعه و گسترش فعالیت آنها شود. هر چند در نتیجه این رقابت، دست‌فروشان توانستند به رسمت شناخته شوند، ولی در یک ساختار کنترل‌شده می‌توانستند به کار خود ادامه دهند.