5 min to read
آزادی حیوانات
کتاب «آزادی حیوانات» در مورد خودکامگی انسان در برابر حیوانات است. خودکامگیای که مقابله با آن به همان اندازه اهمیت دارد که نزاع بر سر هر مساله اخلاقی و اجتماعی دیگر. پیتر سینگر، نویسنده کتاب، در همان ابتدا یادآور میشود که این کتاب در مورد عشق و علاقه به حیوانات (به شیوهای که بسیار مردم دارند) نیست، بلکه تلاشیست برای پیشگیری از رنج و محنت به آنها. به بیانی دیگر، پیتر سینگر در این کتاب در پی پرداختن به این مساله است که چگونه باید با حیوانات رفتار کنیم و برای رسیدن به این هدف تلاش میکند تا پیشداوریهای نهفته در پس نگرش و رفتار فعلیمان را برملا کند. او با اشاره به جنبشهای آزادیخواه (همانند جنبشهای ضد نژادپرستی و ضد جنسیتپرستی) یادآور میشود که آن جنبشها به ما نشان دادهاند تا زمانی که آگاهی به پیشداوریهای ما در مورد گروههای خاص صورت نگیرد، امکان تغییر وجود ندارد. هدف کتاب نیز یادآوری و گوشزد کردن پیشداوریهای ما در مورد گونههایی غیر از خودمان است. کتاب شش فصل دارد. در فصل اول، کتاب به طرح «اصل برابری» همه حیوانات میپردازد. فصل دو و سه، شرح ظلمیست که به حیوانات در پژوهشها و دامداری صنعتی وارد میشود. فصل چهار به مفهوم گیاهخواری میپردازد و فصل پنج مروریست بر تاریخچه گونهپرستی انسان و شرحیست بر سلطه انسان بر گونههای مختلف حیوانات. در نهایت، در فصل آخر به مفهوم «گونهپرستی» در جهان معاصر پرداخته میشود و در آن سعی شده به بعضی ایرادهایی که به گیاهخواری گرفته میشود پاسخ داده شود.
سینگر با طرح این سوال به مساله وارد میشود که «چرا اصل اخلاقیای که برابری انسانی بر آن مبتنی است، ما را به بسط توجه برابر به حیوانات نیز ملزم میکند؟» به گفته او، وجود تفاوت میان انسانها و دیگر حیوانات که یک امر بدیهیست باید به تفاوتهایی بیانجامد که هر کدام واجد آن هستند. برای مثال، زنان و مردان به یک اندازه حق رای دارند، چرا که هر دو در گرفتن تصمیمات معقول درباره آینده توانا هستند، اما سگها از درک اهمیت رای دادن ناتوانند، در نتیجه سخن گفتن از حق آنها برای رای دادن بیمعناست. اما اذعان به این تفاوت میان انسانها و دیگر حیوانات، نباید مانعی جهت بسط «اصل برابری» به حیوانات باشد. تعمیم اصل برابری از یک گروه به گروه دیگر به معنای این نیست که باید با هر یک از این گروهها دقیقا به شیوه مشابهی رفتار کنیم یا حقوقی دقیقا مشابه برای هر دو گروه قائل باشیم، بلکه این اصل مستلزم «توجه برابر» است. توجه برابری که ممکن است منجر به رفتار و حقوق متفاوت در موجودات گوناگون شود. برای مثال، توجه به این اصل در مواجه با کودکان میتواند منجر به توجه برابر برای ایجاد شرایط آموزش خواندن و نوشتن به آنها شود و در مواجه با خوکها ممکن است منجربه توجه برابر به فراهم کردن غذا و فضا برای زندگی آنها باشد. به عبارتی، اصل برابری، مبتنی بر هوش، ظرفیت اخلاقی، نیروی جسمانی یا واقعیاتی از این دست نیست، بلکه برابری، نوعی آرمان اخلاقیست، نه ادعایی درباره واقع. سوجرنر تروث (فمنیست برجسته سیاهپوست)، در راستای اصل برابری گفته است که: «اگر پیمانه من تنها نیم کوارت و پیمانه شما یک کوارت ظرفیت داشته باشد، آیا منظور شما این نیست که به من اجازه نمیدهید این نیم پیمانه اندک من پر شود؟»
مبنای مقابله با نژادپرستی و جنسیتپرستی، در واقع همین اصل برابری است. در مطابقت با این اصل، سینگر نگرشی که حقوق حیوانات را در نظر نمیگیرد را به دلیل شباهتش با نژادپرستی، «گونهپرستی» مینامد. او گونهپرستی را به پیشداوری یا نگرش متمایل به نفع منافع اعضای گونههای ما و علیه گونههای دیگر تعریف میکند. به باور او، اعتراضات بنیادین به نژادپرستی و جنسیتپرستی به یک اندازه در مورد گونهپرستی نیز قابل اطلاقاند. نژادپرستها، زمانی که میان منافع طبقه خود و منافع افرادی از نژادهای دیگر تصادمی به وجود میآید، با در نظر گرفتن ارزش بیشتری برای منافع اعضای نژاد خود، اصل برابری را نقض میکنند. جنسیتپرستان نیز اصل برابری را با طرفداری از منافع جنسیت خود نقض میکنند. به همین ترتیب، گونهپرستان نیز اجازه میدهند که منافع گونههای مختص به خودشان بیشتر منافع اعضای گونههای دیگر را پایمال کند. اگر داشتن میزان بالایی از هوش به یک انسان این حق را نمیدهد که از دیگری برای غایات خودش استفاده کند، این توانایی نیز نمیتواند انسانها را محق سازد که برای همان هدف از غیرانسانها بهرهکشی کنند. سینگر همچنین اضافه میکند که در مورد حیوانات پرسش این نیست که آیا آنها میتوانند فکر کنند یا سخن بگویند، بلکه پرسش این است که آیا آنها میتوانند رنج بکشند؟ به عبارتی او بر این نکته تاکید میکند که توانایی «رنج کشیدن» یا «لذت بردن»، ویژگیهای حیاتیست که به یک موجود حق توجه برابر میدهد. اگر موجودی رنج بکشد، نادیده گرفتن رنج او هیچگونه توجیه اخلاقیای نمیتواند داشته باشد. صرفنظر از چیستی طبیعت آن موجود، اصل برابری مستلزم آن است که رنج آن موجود همچون رنج هر موجود دیگری به شمار آید. به همین نسبت، اگر موجودی نتواند رنج بکشد یا لذت را تجربه کنید، چیزی برای توجه کردن وجود ندارد.
در ادامه کتاب، پس از شرح نمونههایی از گونهپرستی انسان در غالب استفاده از حیوانات به عنوان ابزارهایی برای پژوهش و استفاده از آنها در دامداریهای صنعتی، سینگر این سوال را مطرح میکند که چطور میتوان با آسیبی کمتر برای محیطزیست و رنج کمتر برای حیوانات، غذای خود را تولید کنیم؟ او در پاسخ میگوید که علاوه بر فعالیتهای آگاهیسازانه که میتوان انجام داد، قدم مهم دیگری که میتوان برداشت این است که مسئولیت زندگی خویش را به عهده گیریم و تا آن جا که میتوانیم زندگیمان را عاری از ستمگری سازیم. نخستین گام در این راه «گیاهخواری» یا دست کشیدن از خوردن حیوانات است. گیاهخواری صرفا ژستی نمادین نیست، همچنین تلاشی برای منزوی ساختن خود از واقعیتهای زشت جهان هم نیست، که خود را بدون مسئولیتی در قبال ستم و کشتار جهان پاکیزه نگه داریم. گیاهخواری گامی عملی و کارآمد است که با انتخاب آن میتوان هم به کشتن حیوانات خاتمه داد و هم به وارد ساختن رنج به آنها. همانطور که سینگر میگوید، گیاهخواری شکلی از تحریم است و اگر تحریم تنها شیوه متوقف ساختن ستمگریست، پس باید افراد هر چه بیشتری را برای پیوستن به این حرکت تشویق کرد.
سینگر با طرح این سوال به مساله وارد میشود که «چرا اصل اخلاقیای که برابری انسانی بر آن مبتنی است، ما را به بسط توجه برابر به حیوانات نیز ملزم میکند؟» به گفته او، وجود تفاوت میان انسانها و دیگر حیوانات که یک امر بدیهیست باید به تفاوتهایی بیانجامد که هر کدام واجد آن هستند. برای مثال، زنان و مردان به یک اندازه حق رای دارند، چرا که هر دو در گرفتن تصمیمات معقول درباره آینده توانا هستند، اما سگها از درک اهمیت رای دادن ناتوانند، در نتیجه سخن گفتن از حق آنها برای رای دادن بیمعناست. اما اذعان به این تفاوت میان انسانها و دیگر حیوانات، نباید مانعی جهت بسط «اصل برابری» به حیوانات باشد. تعمیم اصل برابری از یک گروه به گروه دیگر به معنای این نیست که باید با هر یک از این گروهها دقیقا به شیوه مشابهی رفتار کنیم یا حقوقی دقیقا مشابه برای هر دو گروه قائل باشیم، بلکه این اصل مستلزم «توجه برابر» است. توجه برابری که ممکن است منجر به رفتار و حقوق متفاوت در موجودات گوناگون شود. برای مثال، توجه به این اصل در مواجه با کودکان میتواند منجر به توجه برابر برای ایجاد شرایط آموزش خواندن و نوشتن به آنها شود و در مواجه با خوکها ممکن است منجربه توجه برابر به فراهم کردن غذا و فضا برای زندگی آنها باشد. به عبارتی، اصل برابری، مبتنی بر هوش، ظرفیت اخلاقی، نیروی جسمانی یا واقعیاتی از این دست نیست، بلکه برابری، نوعی آرمان اخلاقیست، نه ادعایی درباره واقع. سوجرنر تروث (فمنیست برجسته سیاهپوست)، در راستای اصل برابری گفته است که: «اگر پیمانه من تنها نیم کوارت و پیمانه شما یک کوارت ظرفیت داشته باشد، آیا منظور شما این نیست که به من اجازه نمیدهید این نیم پیمانه اندک من پر شود؟»
مبنای مقابله با نژادپرستی و جنسیتپرستی، در واقع همین اصل برابری است. در مطابقت با این اصل، سینگر نگرشی که حقوق حیوانات را در نظر نمیگیرد را به دلیل شباهتش با نژادپرستی، «گونهپرستی» مینامد. او گونهپرستی را به پیشداوری یا نگرش متمایل به نفع منافع اعضای گونههای ما و علیه گونههای دیگر تعریف میکند. به باور او، اعتراضات بنیادین به نژادپرستی و جنسیتپرستی به یک اندازه در مورد گونهپرستی نیز قابل اطلاقاند. نژادپرستها، زمانی که میان منافع طبقه خود و منافع افرادی از نژادهای دیگر تصادمی به وجود میآید، با در نظر گرفتن ارزش بیشتری برای منافع اعضای نژاد خود، اصل برابری را نقض میکنند. جنسیتپرستان نیز اصل برابری را با طرفداری از منافع جنسیت خود نقض میکنند. به همین ترتیب، گونهپرستان نیز اجازه میدهند که منافع گونههای مختص به خودشان بیشتر منافع اعضای گونههای دیگر را پایمال کند. اگر داشتن میزان بالایی از هوش به یک انسان این حق را نمیدهد که از دیگری برای غایات خودش استفاده کند، این توانایی نیز نمیتواند انسانها را محق سازد که برای همان هدف از غیرانسانها بهرهکشی کنند. سینگر همچنین اضافه میکند که در مورد حیوانات پرسش این نیست که آیا آنها میتوانند فکر کنند یا سخن بگویند، بلکه پرسش این است که آیا آنها میتوانند رنج بکشند؟ به عبارتی او بر این نکته تاکید میکند که توانایی «رنج کشیدن» یا «لذت بردن»، ویژگیهای حیاتیست که به یک موجود حق توجه برابر میدهد. اگر موجودی رنج بکشد، نادیده گرفتن رنج او هیچگونه توجیه اخلاقیای نمیتواند داشته باشد. صرفنظر از چیستی طبیعت آن موجود، اصل برابری مستلزم آن است که رنج آن موجود همچون رنج هر موجود دیگری به شمار آید. به همین نسبت، اگر موجودی نتواند رنج بکشد یا لذت را تجربه کنید، چیزی برای توجه کردن وجود ندارد.
در ادامه کتاب، پس از شرح نمونههایی از گونهپرستی انسان در غالب استفاده از حیوانات به عنوان ابزارهایی برای پژوهش و استفاده از آنها در دامداریهای صنعتی، سینگر این سوال را مطرح میکند که چطور میتوان با آسیبی کمتر برای محیطزیست و رنج کمتر برای حیوانات، غذای خود را تولید کنیم؟ او در پاسخ میگوید که علاوه بر فعالیتهای آگاهیسازانه که میتوان انجام داد، قدم مهم دیگری که میتوان برداشت این است که مسئولیت زندگی خویش را به عهده گیریم و تا آن جا که میتوانیم زندگیمان را عاری از ستمگری سازیم. نخستین گام در این راه «گیاهخواری» یا دست کشیدن از خوردن حیوانات است. گیاهخواری صرفا ژستی نمادین نیست، همچنین تلاشی برای منزوی ساختن خود از واقعیتهای زشت جهان هم نیست، که خود را بدون مسئولیتی در قبال ستم و کشتار جهان پاکیزه نگه داریم. گیاهخواری گامی عملی و کارآمد است که با انتخاب آن میتوان هم به کشتن حیوانات خاتمه داد و هم به وارد ساختن رنج به آنها. همانطور که سینگر میگوید، گیاهخواری شکلی از تحریم است و اگر تحریم تنها شیوه متوقف ساختن ستمگریست، پس باید افراد هر چه بیشتری را برای پیوستن به این حرکت تشویق کرد.